به گمانم سخت ترین کار دنیا
مرد بودن است ..
نگاهت را از اخبار ایران وجهان برگیری
و خبر از دنیای چشمان زنی
بگیری ..
که از صبح میخواسته چیزی را به تو بگوید
اما سکوت کرده است ..
و شاید زنی که ..
در ازدحام این همه درد و اندوه
با دکمه های کیبورد درد میکشد
و این نقش درد را در سکوت
چشمان اشکباری میریزد که آنسوی دیوار
درد را زمزمه میکند ...
.....................................
درخوابهای آشفته ام
هر شب طنین سوت قطاری
از ایستگاه میگذرد
دنباله قطار ...
انگار هیچگاه به پایان نمیرسد
انگار ...
بیش از هزار پنجره دارد
و در تمام پنچره هایش
تنها تویی که دست تکان میدهی ...
قیصر امین پور
...................................